پیغام مدیر :
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش به من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
 
 
.
سامانه پیامکی بافق پیام رسان
جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس
سامانه پیامکی 1334 1333 5000 آمادگی دریافت اس ام اس های زیبای شماست :
.

کانال تلگرام دنیای پیامکهای ناب

.

کانال تلگرام دنیای پیامک

..

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس/حوادث

تازه های سرگرمی

.
 



.
داستانهای ملا نصرالدین
نوشته شده در پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
ساعت : 0:41
نویسنده : ℜ℮zα
 

روزي ملا خري را به بازار برد كه بفروشد.

هر مشتري كه برايش ميرسيد, اگر از جلو ميامد خر دهانش را باز ميكرد كه دندان بگيرد

و اگر از عقب ميامد لگد ميزد.

شخصي به ملا گفت: با اين وضع كسي خر را نخواهد خريد.

ملا گفت: مقصد من هم فروش آن نيست فقط ميخواهم مردم بدانند

كه من از دست اين خر چي ميكشم

 

..

 

:: موضوعات مرتبط: داستانهای ملا نصرالدین
:: برچسب‌ها: خر ملا نصرالدین, ملا نصرالدین, داستانهای ملا نصرالدین, فروش خر