پیغام مدیر :
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش به من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
 
 
.
سامانه پیامکی بافق پیام رسان
جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس
سامانه پیامکی 1334 1333 5000 آمادگی دریافت اس ام اس های زیبای شماست :
.

کانال تلگرام دنیای پیامکهای ناب

.

کانال تلگرام دنیای پیامک

..

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس/حوادث

تازه های سرگرمی

.
 



.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید (وحشی بافقی)
نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴
ساعت : 16:33
نویسنده : ℜ℮zα
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
 گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
 شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
 سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس

 

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید, وحشی بافقی, شعرهای وحشی بافقی, اشعار وحشی بافقی
 



اشعار کمال الدین وحشی بافقی
نوشته شده در دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴
ساعت : 16:45
نویسنده : ℜ℮zα

وحشی بافقیدوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید...
وحشی بافقی

 

وحشی بافقی

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: کمال الدین وحشی بافقی, اشعار وحشی بافقی, شعرهای وحشی بافقی, جملات کوتاه و زیبا وحشی بافقی
 



غزلی از وحشی بافقی
نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲
ساعت : 1:29
نویسنده : ℜ℮zα

جــانــان نــظــری کــو ز وفــا داشــت نــدارد     لطفی که از این پـیش بـه ما داشـت ندارد

رحمی که به این غمزده اش بود نماندست     لطفی که بـه این بـی سرو پا داشت ندارد

آن پــادشـه حـسـن نـدانـم چــه خـطـا دیـد     کان لطف که نسـبـت بـه گدا داشـت ندارد

گــر یــار خـــبـــردار شــود از غــم عــاشــق     جـوری کـه بــه ایـن قـوم روا داشـت نـدارد

وحشی اگر از دیده رود خون عجبـی نیست     کان گوشه چشمی که به ما داشت ندارد

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: غزلی از وحشی بافقی, شعرهای وحشی بافقی



وحشی بافقی
نوشته شده در یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲
ساعت : 21:39
نویسنده : ℜ℮zα
 



نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت 

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت 

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم 

وحشی بافقی

.

.


فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد 

اینها که من از جفای هجران دیدم

یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد

وحشی بافقی

.

.


اندر ره انتظار چشمی که مراست

بی نور شد و وصال تو ناپیداست 

من نام بگرداندم و یعقوب شدم

ای یوسف من نام تو یعقوب چراست

وحشی بافقی

 

 

:: موضوعات مرتبط: ---------------، شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی, اشعار زیبا از وحشی بافقی



الهی سینه‌ای ده آتش افروز.. وحشی بافقی
نوشته شده در دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
ساعت : 12:49
نویسنده : ℜ℮zα



الهی سینه‌ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی وان دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان، سینه پردود

زبانم کن به گفتن آتش آلود


برای خواندن کامل شعر به ادامه مطلب بروید

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی, الهی سینه‌ای ده آتش افروز
 



جشن بزگ فیتیله ها در شهرستان بافق
نوشته شده در دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
ساعت : 12:26
نویسنده : ℜ℮zα



کمال الدین وحشی بافقی
نوشته شده در یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲
ساعت : 13:25
نویسنده : ℜ℮zα

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط



:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی



کمال الدین وحشی بافقی
نوشته شده در شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲
ساعت : 2:31
نویسنده : ℜ℮zα
جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد

لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد

رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست

لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد

آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید

کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد

گر یار خبردار شود از غم عاشق

جوری که به این قوم روا داشت ندارد

وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست

کان گوشه‌ی چشمی که به ما داشت ندارد


وحشی بافقی

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی



کمال الدین وحشی بافقی
نوشته شده در شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲
ساعت : 2:27
نویسنده : ℜ℮zα
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم 


وحشی بافقی

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی



وحشی بافقی (شعر)
نوشته شده در دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲
ساعت : 13:16
نویسنده : ℜ℮zα

شعرهایی از وحشی بافقی

وحشی بافقی

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را 

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را 

وحشی بافقی

 

شکلک های محدثه

 

جهت مشاهده اینجا را کلیک کنید

 

 

:: موضوعات مرتبط: شعرهای وحشی بافقی
:: برچسب‌ها: شعرهای وحشی بافقی