غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟گارسون:آره
می گه: دونش بدین نمیره!
ــــــــــــ
حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره می
بینه
روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه... از ساعت 11 الی 5 ناهار و
از ساعت 5 الی 11 شب
شام سرو می شود... پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می
گوید پدر بچه ها،
نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!
اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.
دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟
اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!
دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.
اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا
به شرط چاقو،
هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران
می گفت: هرچی اون می گه منم دارم!
از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟
گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!
یکی از قبایل آدم خوار مرد کله تاسی را دستگیر می کنند و نزد رئیس خود می
برند
و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس
کباب درست کنید!