یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم.
دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه!
.
.
آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام.
دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه: كدوم بیماری؟
.
.
پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میكرده، بهش میگن چرا گریه میكنی؟
میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلكی لال بوده!
.
.
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میكشه!
.
.
طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس میکرد:
تو میتونی دو میلیون تومان به من قرض بدی،
می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!
.
.
پدر پسرشو میفرسته دانشکده افسری،
دوستاش بهش میگن: درس پسرت که خیلی خوبه بود،
بهتر بود میگذاشتی دکتر یا مهندس بشه؟
پدر میگه: نه، آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!
.
.
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
متهم: جناب قاضی! خودش میخواست،
هر وقت من را میدید،میگفت یک سری به ما بزن!