سخت است درک کردن دختری که غم هایش را خودش میداند ودلش...

که همه تنها لبخندهایش را میبینند،

که حسرت میخورند،

به خاطر شاد بودنش...

به خاطر خنده هایش...

و هیچکس جزهمان دخترنمیداند چقدر تنهاست...

که چقدر میترسد...

از باختن...

از اعتماد بی حاصلش...

مررررسی از مریم عزیز

تو باید دلتنگ شوی...

می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم

در دورترین نقطه...

دقت کن رسیدن به ان اسان نیست!

اگر همتش را نداری اسیبی به درخت نرسان

به همان سیبهای کرم خورده روی زمین قانع باش!!

حرفی بزن چیزی بگو

از عشق پاییزی بگو

از آتشی که با نگات در من می افروزی بگو

از سوختنم از ساختنم

با تو همیشه باختنم

در عشق تو گداختنم

از عشق هر روزی بگو

با تشکر از نرگش عزیز

سه تا بهترین خوابیدن های دنیا:

1. خوابیدن رو پای مامان وقتی کلی خسته ای

2. خوابیدن رو شونه ی عشقت وقتی کلی تنهایی

3. خوابیدن با چشمای باز وقتی استاد داره درس میده

دست های ما کوتاه بود و خرما ها بر نخیل،

ما دست های خود را بریدیم و به سوی خرما ها انداختیم

خرما های زیادی به روی زمین ریخت اما ما دیگر دست نداشتیم...

{کیومرث منشی زاده}

                                                                                                   فرستنده بهارک عزیز

زنده نیستم...

                                                                                                 فرستنده سلطان درد

شمع بود...

من بودم و غم...

شب رفت...

شمع سوخت...

من موندم و غم...

فرستنده ملیکا عزیز

قدر چیزی را که داری بدان ، قبل از اینکه زمان به تو یادآوری کند :

باید قدر چیزی که داشتی میدانستی

آنچه میخواهیم نیستیم

 و آنچه هستیم نمیخواهیم

 آنچه دوست داریم نداریم

و آنچه داریم دوست نداری

وعجیب است هنوز

 امیدوار به فردائی روشن هستیم

دختر جواب داد: نه

و از آن پس مرد شاد زیست،

به ماهیگیری و شکار رفت،

کلی گلف بازی کرد،

تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.

رفاقت را ازگرگ بياموز!

گرگ با همنوعان خود شکارميکند..

خو مي گيرد و زندگي ميکند ولي....

موقع خواب يک چشم خود را باز مي گذارد

گويي گرگ معماي رفاقت را خوب درک کرده است

باید خودم را ببرم خانه...

باید ببرم صورتش را بشویم...

ببرم دراز بکشد...

دلداریش بدهم تا انقدر فکر نکند...

بگویم نگران نباش میگذرد...

باید خودم را ببرم بخوابد...

(من) خسته است...

ميــــداني چــــــــــــرا ­ ؟؟؟

مـــــردانـــگي ­ ميــخواهـــــد!

مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد.... ­.

در این تنهایی چه کسی میداند

که در کنار کدامین مرداب خفته ام

بس که خسته ام

خدایا آغوشت را بگشای

----------------------------------------------