گرفته تر از خزان دلم ، خزانی نیست
بارونی تر از چشمم ،چشمی نیست
بی صداتر از غم دل من ،غم دلی نیست
سزای پاکی ام ، اشک نبود ، ای دوست
گر اشک بود ، دگر آستینی نیست
مـــــــــــــــرا که جز تو سایبانی نبود
به غیر از چشمان تو ، چشمانی نبود
بیا و ببین غم زمانه چه ها کرد با من
گرچه می دانم تــــــــو و زمانـــــــــــــــــه باهمید
من به دنبالت و تو به دنبال او
رفتی و تو آخر پیروز شدی
آسمـــــــــــــــــــــــان دلم بی ستاره ست
بی ستاره تر از آسمـــــــــــــــان دلم ، دلی نیست
بدون تو خورشیدم دگر نوری ندارد
همچون مهتابی در شب غمناک
ای نگاه ناگهان ، ای هنوز بی نظیر برگـــــــــــرد
برگرد که بدون تو ســـــــــــــرابم
آخر با تو آشنا شدم ،با تو در همین مسیر
تا مرا صدا زدی آمدم ولی چه دیر
و رفتی چه زود
تو را که یارای ماندن نبود
پس چــــــــــــــــــــــــرا؟!
فرستنده زکیه عزیز