پیغام مدیر :
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش به من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
 
 
.
سامانه پیامکی بافق پیام رسان
جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس
سامانه پیامکی 1334 1333 5000 آمادگی دریافت اس ام اس های زیبای شماست :
.

کانال تلگرام دنیای پیامکهای ناب

.

کانال تلگرام دنیای پیامک

..

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس/حوادث

تازه های سرگرمی

.
 



.
استان بی ریاترین راه برای بیان عشق
نوشته شده در پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
ساعت : 12:36
نویسنده : ℜ℮zα

یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند.

 

در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند.

 

یك قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

 

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر،جرات كوچكترین حركتی نداشتند.ببر،آرام به طرف آنان حركت كرد.همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.

 

داستان كه به اینجا رسید دانش آموزان شروع كردند به محكوم كردن آن مرد.

 

راوی پرسید:آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگیش چه فریاد می زد؟

 

بچه ها حدس زدند از همسرش معذرت خواسته كه او را تنها گذاشته است!

 

راوی جواب داد:نه!آخرین حرف مرد این بود كه"عزیزم،تو بهترین مونسم بودی .از پسرمان خوب مواظبت كن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

 

قطره های بلورین اشك،صورت راوی را خیس كرده بود كه ادامه داد :همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به كسی حمله می كند كه حركتی انجام می دهد یا فرار می كند .پدر من در آن لحظه ی وحشتناك ،با فداكردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه آموزنده
:: برچسب‌ها: داستانهای خواندنی, داستانهای کوتاه, دنیای پیامکهای ناب, نخل و آفتاب