میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
انچنان که تارو پودقلب من از هم گسست
میروم با زخم هایی مانده از یک سال سرد
ان همه برفی که آمد اشیانم را شکست
میروم اما نگویی بی وفا بودو نماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
راستی یادت بماند از گناه چشم تو
تاول غربت به روی باغ احساسم نشست
طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود
روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست