پیغام مدیر :
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش به من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
 
 
.
سامانه پیامکی بافق پیام رسان
جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس
سامانه پیامکی 1334 1333 5000 آمادگی دریافت اس ام اس های زیبای شماست :
.

کانال تلگرام دنیای پیامکهای ناب

.

کانال تلگرام دنیای پیامک

..

جملات کوتاه و زیبا و اس ام اس/حوادث

تازه های سرگرمی

.
 



.
سلام ای یار دور از ما نشسته
نوشته شده در شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹
ساعت : 12:34
نویسنده : ℜ℮zα

سلام ای یار دور از ما نشسته
سلام ای بدتر از ما دل شکسته

سلام ای آشنا همچون غریبان
سلام ای عشق من ای بهتر از جان

سلام سالار گلهای بهاری
سلام ای برتر از صوت قناری

سلام خورشید من در روز سردم
سلام ای مرهم و داروی دردم

سلام ای با وفا ای با مروت
سلام ای ساز و گیتار محبت

سلام کردم نگی در یاد ما نیست
سلام کردم نگی اهل وفا نیست

سلام کردم نگی تو بی وفایی
سلام کردم بگم خوب نیست جدایی
                                             
شهریار

:: موضوعات مرتبط: دلنوشته های زیبا، اشعار شاعرانه
:: برچسب‌ها: شهریار, شعر, شاعر, اشعار شهریار



سلام ای یار دور از ما نشسته
نوشته شده در شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
ساعت : 8:43
نویسنده : ℜ℮zα
سلام ای یار دور از ما نشسته
سلام ای بدتر از ما دل شکسته !

سلام ای آشنا همچون غریبان
سلام ای عشق من ، ای بهتر از جان !

سلام سالار گلهای بهاری ؛
سلام ای برتر از صوت قناری !

سلام خورشید من در روز سردم ؛
سلام ای مرهم و داروی دردم !

سلام ای با وفا ای با مروت ؛
سلام ای ساز و گیتار محبت !

سلام کردم نگی در یاد ما نیست ؛
سلام کردم نگی اهل وفا نیست !

سلام کردم نگی تو بی وفایی ؛
سلام کردم بگم خوب نیست جدایی !
                                                    
#شهریار

:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعرانه
:: برچسب‌ها: سلام ای یار دور از ما نشسته, شهریار, اشعار زیبا از شهریار, بافق پیام رسان



پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند
نوشته شده در شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
ساعت : 16:41
نویسنده : ℜ℮zα

شهریار

  پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند
بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند

همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند

بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کند

ما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند

نای ما خاموش ولی این زهره‎ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می‎کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می‎کند

سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می‎کند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند

بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می‎رسد با من خزانی می‎کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند

می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‎کند


:: برچسب‌ها: پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند, شهریار, شعرهای زیبای شهریار, اشعار زیبا از شهریار



دیوان اشعار شهریار
نوشته شده در شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
ساعت : 16:33
نویسنده : ℜ℮zα

شهریار

دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
سوسنستان که هم آهنگ صبا می رقصید
غرق بوی گل و غوغای هزار آمده بود
آسمان همره سنتور سکوت ابدی
با منش خنده خورشید نثار آمده بود
تیشه کوهکن افسانه شیرین میخواند
هم در آن دامنه خسرو به شکار آمده بود
عشق در آینه چشم و دلم چون خورشید
می درخشید بدان مژده که یار آمده بود
سروناز من شیدا که نیامد در بر
دیدمش خرم و سرسبز به بار آمده بود
خواستم چنگ به دامان زنمش بار دگر
نا گه آن گنج روان راهگذار آمده بود
لابه ها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت
آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود
چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب
روز پیری به لباس شب تار آمده بود
مرده بودم من و این خاطره عشق و شباب
روح من بود و پریشان به مزار آمده بود
آوخ این عمر فسونکار به جز حسرت نیست
کس ندانست در اینجا به چه کار آمده بود
شهریار این ورق از عمر چو درمی پیچید
چون شکج خم زلفت به فشار آمده بود

ادامه


:: برچسب‌ها: دیوان اشعار شهریار, شهریار, اشعار زیبای شهریار, شعرای شهریار



شعرهای زیبای شهریار
نوشته شده در شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
ساعت : 16:28
نویسنده : ℜ℮zα

شهریار

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

 ادامه


:: برچسب‌ها: شعرهای زیبای شهریار, شهریار, زیباترین شعرها از شهریار, متن های ادبی و شعرهای زیبا